معنی داستانی از دافنه دو موریه
حل جدول
ربه کا
اثر دافنه دو موریه
آنا
رمان دافنه دو موریه
ربکا
داستانی از دافنه دوموریه
پرندگان، پرواز شاهین، ترقی ژولیوس، دختر عمویم راشل، ربه کا، روح دوست داشتنی، سپربلا، ماری آن، یک تصویر
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
موریه. [م ُ ی ِ] (اِخ) جیمزجوستینین. نویسنده و سیاستمدار بریتانیایی، پسر اسحاق موریه بود. وی دوبار به ایران مسافرت کرد و جمعاًبالغ بر شش سال در سفارت انگلیس در تهران خدمت کرد و نایب سفارت بود. در سال 1816 م. به وطن خویش بازگشت و دو جلد سفرنامه درباره ٔ سفرهای خود نوشت که هر دو به چاپ رسید. بیشتر شهرت او به خاطر کتاب «حاجی بابای اصفهانی » است که در سال 1824 به چاپ رسیده است.
موریه. [ی َ] (اِ) تنگ کوچک دسته دار که در آن سرکه و جز آن می ریزند. (ناظم الاطباء).
موریه. [ری ی ِ] (اِخ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 7 هزارگزی شمال باختری دهدز با 197 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
دافنه
دافنه. [ن ِ] (اِخ) در اساطیر یونان نام ربهالنوعی است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
داستانی
داستانی. (ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن، سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| (حامص) (در ترکیب): همداستانی. موافقت. مرافقت.
داستانی. (اِخ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هَ. ق.) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795). و نیز رجوع به «داستان » (نام محل) شود.
دافنه دموریه
دافنه دموریه. [ن ِ دُ م ُ ی ِ] (اِخ) نام بانوئی ایرلندی مؤلف کتاب رِبِکا بانگلیسی. (چ اول 1938 م.).
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
945